سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بزودی فتنه هایی می آید که انسان، صبح با ایمان برمی خیزد و شب بی ایمان می گردد؛ جز آنکه خداوند او را با دانش زنده کرده است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ

8 سال پیش هنگامی که جرج بوش، جنگ افغانستان را آغاز کرد و نخستین سال هزاره سوم و قرن 21- سال گفت وگوی تمدن ها- رنگ و بوی خون گرفت، جیمز وولسی رئیس سازمان CIA اعلام کرد جنگ جهانی چهارم آغاز شده است. وولسی جنگ جهانی سوم (جنگ سرد) را با فروپاشی شوروی و بلوک شرق تمام شده می دانست و اعلام می کرد جنگ جهانی جدید، علیه بیست و چند کشور اسلامی در خاورمیانه است. بوش صراحتاً جنگ افغانستان را آغاز جنگ صلیبی عنوان کرد و این آغاز سلسله جنگ هایی برای صورت بندی طرح خاورمیانه بزرگ و «قرن جدید آمریکایی» بود که در مؤسسه نو محافظه کار آمریکن اینترپرایز از 4 سال قبل طراحی شده بود.

4 جنگ در 8 سال (عراق، افغانستان، لبنان و غزه) پیامد پروژه جاه طلبانه و مشترک آمریکایی- صهیونیستی بود اما نتیجه ای که برجای ماند همان جمع بندی شهریور سال گذشته «آمریکن اینترپرایز» بود: «مواضع رهبر عالی ایران، سیاست جرج بوش را نابود کرد». این تحلیل، تأیید گزارش چند ماه قبل تر روزنامه هرالد تریبیون بود که تأکید می کرد: «داستان اصلی و واقعی در خاورمیانه امروز این است که تیم آمریکا تقریباً در همه جبهه ها در حال باختن به ایران است. چرا؟ جواب کوتاه این است که ایران، باهوش و جسور و بی باک است و آمریکا، احمق و ضعیف با متحدانی سست و متفرق. آیا سؤال دیگری هم دارید؟ ... شبکه نفوذی که ایران دور تا دور خاورمیانه از عراق تا لبنان ایجاد کرده، می تواند حتی اسرائیل را به طور جدی تهدید کند. این یک راهبرد پیچیده بازدارندگی است. آمریکا پس از 16 سال سیاست دولت های کلینتون و بوش، در منطقه به دام افتاده است. تیم بوش در برابر ایران نه مشوقی دارد و نه تهدیدی». فقط بوش نبود که پایان یافته بود، تمامیت ماشین جنگ سخت آمریکا قفل شده بود. ضرورت جنگ نرم علیه ایران در این روند تاریخی قطعیت یافت و به اجرا درآمد.

ذات جنگ، فرسایندگی است و جنگ نرم فرسایشی تر است. دشمن در این جنگ خزنده و خاکستری، سراغ «اراده ها» و «روحیه ها» رفته است. او «پویایی و بالندگی و پیشرفت»، «امید و روحیه» و «وحدت و اتحاد ملی» را نشانه رفته، با این تفاوت که قرار است ردپایی در این هجوم سه جانبه بر جای نگذارد و میدان عملیات چنان چیده شود که «دشمن و دشمنی او انکار شود». قرار است همه رویدادهای این جنگ خاموش و بی صدا به خود خانواده انقلاب و ملت نسبت داده شود، که این فرساینده تر و روحیه سوزتر است. دیدن دشمن و هجمه آشکار او، اراده ها را برای اتحاد و مقاومت و مجاهدت جزم می کند اما هنگامی که نگاه های مراقب، از دشمنی دشمن غافل و منحرف شد، دیدن درگیری ها احتمالا برای بسیاری ناامیدی و انفعال و فشلی و وادادگی می آورد. اینجاست که حتی احتمال جنگ سخت هم در نهایت تقویت می شود.

دشمن البته محاسبه اشتباه کرده بود. درست است که جانشین بوش ذوق زده شد و با نام بردن از فلان نامزد افراطی گفت «شجاعت او فوق العاده و مواضعش الهام بخش بود» و سایت وزارت خارجه اسرائیل با حمایت از آشوبگران اعلام کرد «آنها دنبال سرنگونی بودند نه اعتراض به انتخابات». درست است که پل ولفوویتز معاون سابق پنتاگون و از طراحان حمله به عراق و افغانستان، از همان آقای نامزد نام برد و گفت «او مرد بسیار شجاعی است. لازم است آمریکا با وی مستقیماً تماس بگیرد و در هر حال بهتر است او بداند که می تواند یک خط ارتباطی مستقیم با ما داشته باشد» و درست که شاهزاده ناکام پهلوی گفت «راه من و ]...[ هم اکنون به یک تقاطع رسیده است» اما دشمن در حقیقت در پروژه جنگ نرم نقض غرض کرد و به جای خواب کردن نخبگان ملت ایران، ذات کینه توز خویش را عیان کرد و عملیات کودتای نرم، نافرجام ماند. یک ماه پس از انتخابات روزنامه آلمانی دی سایت در گزارشی نوشت «هرچند غرب از راه افتادن آشوب در ایران ذوق زده شد اما حوادث پیش آمده انتظارات غرب را برآورده نکرد... 30 سال برای نظامی دین سالار که در واقع در جهان مدرن نمی بایست وجود می داشت عمری بلند و طولانی است اما جمهوری اسلامی باز هم وجود دارد و سقوط نکرد. این انقلاب شبیه ساختمانی ضدزلزله است و می تواند خود را از لرزه ها جدا و آنها را مهار کند.»

هنوز اول جنگ است. دشمن با ما می جنگد تا با ما نجنگد و بدون جنگیدن و هزینه دادن، به مقصود برسد یا لااقل امتیاز بگیرد. او سراغ روحیه ها و اراده ها آمده است. با فتنه آمده است، همان که حیرت می آورد، و سرخورده و سردرگم و خسته می کند تا آنجا که افراد هدف ببرند و سپر اندازند و شیرازه سپاه مقاومت از هم بگسلد. دشمن در همین حوادث حول و حوش انتخابات - با سود جستن از غفلت خودی ها- کوشید به ملت ایران که حماسه مشارکت 85 درصدی را رقم زدند، چنین القا کند که؛ اشتباه کردند به صحنه آمدند و پای نظام خویش ایستادند. اصلا اشتباه می کنند پای آزادی، استقلال، جمهوری و انقلاب اسلامی خویش می ایستند. نخبگان بیخودی به پیشرفت و بالندگی و همدلی دل خوش کرده اند. جنگ قدرت است. آنها مسلمان زرنگی هستند، کنار بکشند و در صحنه نمانند!

این البته خواست دشمن بود و هرچه در این 4 ماه جلو آمدیم، بینش و بصیرت عمومی به ویژه نخبگان بیشتر شد هرچند که زخم خنجر دشمن تازه است. جنگ مردم با مردم، روحانیت با روحانیت، دانشگاهی با دانشگاهی، نظام علیه نظام و نهاد علیه نهاد، پروژه دامنه داری است که با وجود پیشرفت اولیه تا حدود زیادی لو رفت و متوقف ماند. اما پس از این چه باید کرد؟

القاء بدگمانی به خداوند و رهبران الهی در میدان های سخت، تعلیم شیطان و منطق منافقین است، همچنان که ارعاب مؤمنان و مأیوس و فشل ساختن آنها. نگاه نافذ و بصیر مؤمن اتفاقاً در همین صحنه های دشوار است که نصرت الهی را می بیند. همین جاست که برایمان مؤمن اضافه می شود. «هنالک ابتلی المؤمنون و زلزلوا زلزالا شدیداً... آنجا (در هجوم احزاب) بود که مؤمنان آزموده شدند و زلزله شدیدی متوجه آنها شد. و در همان هنگام منافقان و آنها که در قلب هاشان بیماری است، گفتند خدا و رسولش با ما وعده نکردند جز اینکه دروغ گفتند و فریبمان دادند. و در آن هنگام گروهی از همان ها گفتند ای اهل یثرب اینجا دیگر جای ماندن شما نیست، برگردید. و گروهی به بهانه بی سرپناهی خانه هایشان از پیامبر اذن برگشتن از جهاد خواستند... و اگر دشمنان داخل شهر می شدند و از آنها می خواستند به کفر و شرک برگردند، اجابت می کردند... در رسول خدا برای شما- برای هر کس که به خدا و روز واپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می کند- اسوه حسنه است. و زمانی که مؤمنان، احزاب را دیدند گفتند این همان وعده خدا و رسول اوست و خدا و رسولش راست گفتند. و این صحنه جز بر ایمان و تسلیم آنها نیفزود. از مؤمنان، مردانی هستند که به عهدی که با خدا بستند، وفا کردند. پس برخی از آنها پیمان را به سر آوردند و برخی به انتظار، و هیچ تغییری در عهد خود ندادند» (سوره احزاب، آیات 11 تا 23)

به قول رودکی «اندر بلای سخت پدید آرند- فضل و بزرگمردی و سالاری». در فتنه ها و دشواری هاست که عیار فتوت و مردانگی تیزاب می خورد. جای پایمردی همین جاست. جای صبوری است و صبوری، نه یعنی سکوت، که یعنی استقامت و استواری و خروش آنجا که باید. اما بدون بصیرت «و علم به موضع حق» می توان صبور بود و در آتش فتنه نگداخت و ریزش نکرد؟! ای همه نخبگان بلند پرواز! ای دوراندیشان باریک بین! عمار یاسر را «فتنه صفین»- همان که بسیاری را بر زمین زد- تا عرش برد و «عمار ماندگار» کرد. عمار امانت 30 ساله ای را که پیامبر(ص) به او سپرده بود، به هنگام ادا کرد و گفت تا عمار شد. عمار اگر در ماجرای سقیفه آن گونه که باید نبود اما عقبگرد نزد و پیش رفت. افزود، نه که بکاهد. کم نگذاشت آنجا که در آن آوردگاه غبارآلود و حیرت اندود، بارها و بارها سوار مرکب شد و در حیرت و فشلی دیگران در میان دو اردوگاه، روشنگرانه تاخت. و زبان علمدار سپاه علی علیه السلام بیش از شمشیر کاری اش، سینه کفر و نفاق را درید. سلام و رحمت و رضوان خدا بر او که امیرمؤمنان در اشتیاق و فراقش، به پهنای صورت گریست. «این اخوانی الذین رکبوا الطریق و مضوا علی الحق؟ این عمار؟ این ابن التیهان؟ این ذوالشهادتین؟...».

گریزی از فتنه نیست. این سنت الهی است تا کریمان و بزرگواران را فراز آرد و فرومایگان را به زیر کشد. امیر مؤمنان فرمود «خداوند شما را پناه داده و ستم روا ندارد اما پناه نداده که شما را مبتلا نکند و نیازماید. و بزرگ گوینده ای است پروردگاری که فرمود ماییم مبتلاکننده». فتنه با همه تلخی هایش، فرصت است. منطق مؤمن حتی در تلخی های آن «ما رأیت الا جمیلا» است. به تعبیر خداوند در سوره توبه «و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون... بگو عمل کنید پس خداوند و رسول او و مؤمنان ]ائمه معصومین علیهم السلام[ رفتار شما را می بینند. و به سوی دانای آشکار و نهان بازگردانده می شوید و او شما را از آنچه می کردید باخبر می کند».

چشم به انگشت اشاره مقتدا داشتن و منتظر و پا به رکاب بودن، باوری بلند است اگر به خطا تفسیر نشود. مهیا و منتظر فرمان بودن روحیه ای والاست اگر به انفعال و سستی و بی عملی نینجامد. لازمه چنین اطاعتی، به میدان رزم و مجاهدت درآمدن و دوچندان کوشیدن است. مقتدا را پیش فرستادن در چالش ها و سختی ها و خود در پشت او پناه گرفتن، شیوه و دیالوگ بنی اسرائیل با موسی است که پس از شنیدن فرمان مواجهه با ستمکاران «گفتند ای موسی! مردمانی ستمگر در آنجا هستند و ما هرگز داخل نمی شویم تا اینکه آنها خارج شوند. اگر خارج شدند، ما داخل می شویم... تو و پروردگارت بروید و با آنها بجنگید، ما همین جا نشسته ایم» (سوره مائده، آیات 22 و 24).

این منطق بنی اسرائیلی است. منطق شیعی و اهل بیتی، منطق عمار و مالک است. می خروشد و سینه و سپاه کفر و نفاق می شکافد به امر مقتدا، و می تازد تا آن جا که فرمان رسد، دست نگه دار! اینجا از کندروی باید ترسید نه از تاختن و رزمندگی در افق نگاه مقتدا. عفو و بخشش و اغماضی هم اگر باید، به اذن مقتدا باید. چنان باید بر محاربین و منافقین سخت گرفت که خود را- چنان که هستند- بدهکار بدانند و عذر آورند نه آنکه طلبکاری کنند. علی در برابر خصم، خشن و محکم بود مگر آنجا که پیامبر(ص) به مصلحتی، حکمی دیگر فرماید، و عمار و مالک به او اقتدا کردند، چندان که شاید و باید.
باور کنیم، باور کنیم که جنگ است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/7/21:: 1:45 عصر     |     () نظر